توجه توجه
قوانين طلائي همسرداري (براي مردان ):
قانون اول: بايد زني داشته باشيد كه در كارهاي خانه مثل آشپزي، تميزكاري، گردگيري و ... خوب باشد .
قانون دوم: بايد زني داشته باشيد كه موجبات سرگرمي و خنده و شادي شما را فراهم نمايد .
قانون سوم: بايد زني داشته باشيد مورد اعتماد و اطمينان و راستگو .
قانون چهارم: بايد زني داشته باشيد كه از بودن با او لذت ببريد و باعث آرامش خاطر شما باشد .
قانون پنجم: خيلي خيلي اهميت دارد كه اين چهار زن از وجود يكديگر بي خبر باشن!!!
توجه توجه
پیغام گیر تلفن حافظ :
رفته ام بیرون من از کاشانه ی خود غم مخور!
تا مگر بینم رخ جانانه ی خود غم مخور!
بشنوی پاسخ ز حافظ گر که بگذاری پیام
زان زمان کو باز گردم خانه ی خود غم مخور!
پیغام گیر تلفن سعدی :
از آوای دل انگیز تو مستم
نباشم خانه و شرمنده هستم
به پیغام تو خواهم گفت پاسخ
فلک را گر فرصتی دادی به دستم
پیغام گیر تلفن فردوسی :
نمی باشم امروز اندر سرای
که رسم ادب را بیارم به جای
به پیغامت ای دوست گویم جواب
چو فردا بر آید بلند آفتاب
پیغام گیر تلفن خیام :
این چرخ فلک عمر مرا داد به باد
ممنون توام که کرده ای از من یاد
رفتم سر کوچه منزل کوزه فروش
آیم چو به خانه پاسخت خواهم داد!
پیغام گیر تلفن مولانا :
بهر سماع از خانه ام رفتم برون، رقصان شوم!
شوری برانگیزم به پا، خندان شوم شادان شوم !
برگو به من پیغام خود، هم نمره و هم نام خود
فردا تو را پاسخ دهم، جان تو را قربان شوم!
پیغام گیر تلفن بابا طاهر :
تلیفون کرده ای جانم فدایت!
الهی مو به قوربون صدایت!
چو از صحرا بیایم نازنینم
فرستم پاسخی از دل برایت !
پیغام گیر تلفن منوچهری دامغانی :
از شرم به رنگ باده باشد رویم
در خانه نباشم که سلامی گویم
بگذاری اگر پیغام پاسخ دهمت
زان پیش که همچو برف گردد رویم!
پیغام گیر تلفن نیما (در خانه ای که در یوش بود) :
چون صداهایی که می آید
شباهنگام از جنگل
از شغالی دور
گر شنیدی بوق
بر زبان آر آن سخن هایی که خواهی بشنوم
در فضایی عاری از تزویر
ندایت چون انعکاس صبح آزا کوه
پاسخی گیرد ز من از دره های یوش
پیغام گیر تلفن نیما (در زمانی که در تهران زندگی می کرد) :
آی آدم ها!
كه اندرپشت خط
در انتظار پاسخی هستید !
یك نفر هم، اینك اندر خانه ی ما نیست!
كه پاسخ گوی الطاف شما باشد.
اگر با دست و پای دائم از چنگ فضای سرخ ناامنی
و این دریای تندوتیره و سنگین كه می دانید
رها گشتم
و سوی خانه برگشتم
سلامی گرم خواهم داد در پاسخ
محبت های بسیار عزیزان را...
پیغام گیر تلفن شاملو :
بر آبگینه ای از جیوه ء سکوت
سنگواره ای از دستان آدمیت
آتشی و چرخی که آفرید
تا کلید واژه ای از دور شنوا
در آن با من سخن بگو
که با همان جوابی گویم
تانگاه که توانستن سرودی است
پیغام گیر تلفن سایه :
ای صدا و سخن توست سرآغاز جهان
دل سپردن به پیامت چاره ساز انسان
گر مرا فرصت گفتی و شنودی باشد
به حقیقت با تو همراز شوم بی نیاز کتمان
پیغام گیر تلفن فروغ :
نیستم... نیستم... اما می آیم... می آیم... می آیم
با بوته ها که چیده ام از بیشه های آن سوی دیوار می آیم. می آیم. می آیم
و آستانه پر از عشق می شود
و من در آستانه به آنها که پیغام گذاشته اند
سلامی دوباره خواهم داد ...
پیغام گیر تلفن شاعران شعر نو :
افسوس میخورم
چون زنگ میزنی
من خانه نیستم که دهم پاسخ تو را
بعد از صدای بوق
برگو پیام خود
من زود میرسم
چشم انتظار باش ...
یاد سهراب سپهری بخیر آنکه تا لحظه خاموشی گفت :
تو مرا یاد کنی یا نکنی من به یادت هستم، آرزویم همه سرسبزی توست ...
عشق بعضی وقت ها اینترنتی است // گاه کافی شاپی یا کافی نتی است با تو می گویم زبعضی صحنه هاش// صحنه هایی گاه سخت ودلخراش صحنه اول حدود نیمه شب// دختر و رایانه و شور و طرب مثل اینکه دارد او چت می کند//وای ،دارد کم کم عادت می کند چه امید و آرزوهای بلند// دخترک افتاده بدجوری به بند صحنه دوم خیابان و قرار// می شود تکمیل کارش با فرار در سکانس بعد ویلای شمال// نازنین تنها ست در دام کمال صحنه بعدی بد و مستهجن است// قصّه از نامردی یک رهزن است سور و سات و دوربین و کیف و حال// بعد اشک و زاری آن پایمال در جوابش پوزخندی بود و بس// گوهر دختر لگد مال هوس بعد پخش سی دی اش در سطح شهر// حاصلش تیغ و دوا و جام زهر مرغ عشقی کشته در پای هوس// در بهار عمر افتاد از نفس صحنه آخرسکانس چند مین ؟ // مادر زار و مزار نازنین کارگردان کات داد و شد تمام// لیک پا برجاست مرغ و دان و دام بار دیگر باز ویلایی خَفَن // دختری در دست های اهرمن لیک این دفعه ثریا با صمد // جای ویلایش چه فرقی می کند داستان عاشقی های جدید// طنز تلخی شد که شیطان آفرید
این پست فقط جهت شوخی بود
به خودتون نگیرین عزیزانم
تقدیم همتون:
كوروش كبیر: ایرانی هرگز زانو نخواهد زد،
حتی اگر آسمانش كوتاه تر از قدش باشد.
مشترك گرامی چه خبر؟ مامان بابا خوبن؟
بچه كوچولو چطوره؟ الهی ایرانسل قربونش بره!
مشترك گرامی یه طرح دارم پاییزه یه سیم كارت بخر ، دوتا ببر
این روزا رایانه و اینترنت تو زندگی خیلی از ماها جای خودشو باز کرده تا جایی که تو رسانه ها صحبت از اعتیاد به اینترنت و تاثیرات مخرب کارکردن مدام با کامپیوتر کم نیست . اما امان از روزی که اصطلاحات و لغات رایانه ای و دیجیتالی تو فرهنگ لغات روزانه ما جا بگیرن و خودی نشون میدن . اصطلاحاتی که حتی وارد ضرب المثلهای ایرانی هم شدن . شاید به گوش شما هم رسیده باشن : "سرور مفت نمی بینه وگرنه بلاگر ماهریه" این ضرب المثل در مواقعی به کارمی رود که نیروی انتظامی به یک دانشجویی، جوانی، دست به قلمی یا کسی تو این مایه ها گیرداده و می خواد یه جورایی حالشو بگیره "سوسکه داشت از کیبرد بالا می رفت، مادرش گفت قربون استعداد ویرچوالت برم" این ضرب المثل درمورد افرادی به کارمی رود که عکس بچه شان را در بلاگشان می گذارند و یک پست در میان قربان صدقه شان می روند. "کافی نت گیرش نمیاد چت کنه، میگه بلاگم فیلترشده" این ضرب المثل درمورد روشنفکران خالی بند تازه به دوران رسیده صدق می کند. "با یه پینگ گرمیش می کنه با یه فیلتر سردیش" این ضرب المثل درمورد بلاگرهای نازک نارنجی به کار می رود. "لینک و پینگت بجا، دات کام دومِین یکی هفت صنار" این ضرب المثل فروشندگان دومین و هوست سرویس برای جلوگیری ازتوقع بیجای دوستان به کار می برند. "کارت اینترنت مفت گیرش بیاد لپ تاپشو می سوزونه" این ضرب المثل بدون شرح است. "رم لپ تاپ پیشکش را نمی شمارند" این ضرب المثل نسخه دیجیتالی "مفت باشه ... باشه" به شمار می رود. "کامنت و لینک هفت دست، پست و آپ هیچی" این ضرب المثل درمورد بلاگرهاییست که سال تا سال آپ نمی کنند. "شیپیش تو بلاگش کامنت می ذاره" کنایه از وبلاگ های بی مخاطب
فرق دخترها با پسرها در درست کردن نیمرو: دخترها: پسرها: بعدشیر گازرو باز میکنن.
توی ماهیتابه روغن میریزن.
اجاق گاز زیر ماهیتابه رو روشن میكنن.
تخم مرغها رو میشكنن و همراه نمك توی ماهیتابه میریزن.
چند دقیقه بعد نیمروی آماده رو نوش جان میكنن.
توی كابینتهای بالایی آشپزخونه دنبال ماهیتابه میگردن.
توی كابینتهای پایینی دنبال ماهیتابه میگردن و بلاخره پیداش میكنن.
ماهیتابه رو روی اجاق گاز میذارن.
توی ماهیتابه روغن میریزن.
توی یخچال دنبال تخم مرغ میگردن.
یه دونه تخم مرغ پیدا میكنن.
دنبال كبریت میگردن.
با فندك اجاق گاز رو روشن میكنن و بوی سركه همراه دود آشپزخونه رو بر میداره.
ماهیتابه رو میشورن (بگو چرا روغنش بوی ترشی میداد)!
ماهیتابه رو روی اجاق گاز میذارن و توش روغن واقعی میریزن.
تخم مرغی كه از روی كابینت سر خورده و كف آشپزخونه پهن شده رو با دستمال پاك میكنن.
لباس میپوشن.
میرن سراغ بقالی سر كوچه و 20 تا تخم مرغ میخرن و برمیگردن.
تلویزیون رو روشن میكنن و صداش رو بلند میكنن.
روغن سوخته رو میریزن توی سطل و دوباره روغن توی ماهیتابه میریزن.
تخم مرغها رو میشكنن و توی ماهیتابه میریزن.
دنبال نمكدون میگردن.
نمكدون خالی رو پیدا میكنن.
دنبال كیسهء نمك میگردن و بلاخره پیداش میكنن.
نمكدون رو پر از نمك میكنن.
صدای گزارشگر فوتبال رو میشنون و میدون جلوی تلویزیون.
نمكدون رو روی میز میذارن و محو تماشای فوتبال میشن.
بوی سوختگی رو استشمام میكنن و میدون توی آشپزخونه.
تخم مرغهای سوخته رو توی سطل میریزن.
دوباره از اول توی ماهیتابه روغن و تخم مرغ میریزن.
با چنگال فلزی تخم مرغها رو هم میزنن.
صدای گــــــــــل رو از گزارشگر فوتبال میشنون و میدون جلوی تلویزیون.
سریع برمیگردن توی آشپزخونه.
تخم مرغهایی كه با ذرات تفلون كنده شده از تَه ماهیتابه! توسط چنگال، مخلوط شده رو توی سطل میریزن.
ماهیتابه رو میندازن توی سطل چون دیگه بدرد نمیخوره.
دنبال ظرفهای مسی میگردن.
قابلمه ی مسی رو روی اجاق گاز میذارن و توش روغن و تخم مرغ میریزن.
چند دقیقه به تخم مرغها زل میزنن.
یاد نمك میفتن و میرن نمكدون رو از كنار تلویزیون برمیدارن.
چند ثانیه فوتبال تماشا میكنن.
یاد غذا میفتن و میدون توی آشپزخونه.
روی باقیمانده ی تخم مرغی كه كف آشپزخونه پهن شده بود لیز میخورن.
به تخم مرغه.چند تا فحش میدن!!! و بلند میشن.
نمكدون شكسته رو توی سطل میندازن.
قابلمه رو برمیدارن و بلافاصله ولش میكنن.
انگشتهاشون كه سوخته رو زیر آب میگیرن.
با یه پارچه ی کثیف قابلمه رو برمیدارن.
پارچه رو كه توسط شعله آتیش گرفته زیر پاشون خاموش میكنن.
نیمروی آماده رو جلوی تلویزیون میخورن و...
ما خیلی خاك بازی كردیم. من هر چی گشتم پسرخالهام را پیدا نكردم. در آن روز پدرم مرا با بیل زد، بدون دلیل !
من در پارسال خیلی درس خواندم ولی نتوانستم قبول شوم و من را از مدرسه به بیرون پرت كردند. پدرم من را به مكانیكی فرستاد تا كار كنم و اوستای من هر روز من را با زنجیر چرخ می*زد و گاهی موقعها كه خیلی عصبانی میشد من را به زمین میبست و دو سه بار با ماشین یكی از مشتریها از روی من رد میشد .
در سال گذشته ما به مسافرت رفتیم و با قطار رفتیم. من در كوپه بسیار پدرم را عصبانی كردم و او برای تنبیه من را روی تخت خواباند و تخت را محكم بست و من تا صبح همان گونه خوابیدم !
پدرم در سال گذشته خیلی سیگار میكشد و مادرم خیلی ناراحت است و هی به من میگوید: ............، ولی من نمیدانم چرا وقتی مادرم به من ف.ح.ش میدهد، پدرم عصبانی می شود !
در سال گذشته ما به عید دیدنی رفتیم و من حدوداً خیلی عیدی جمع كرده ام، ولی پدرم همه آنها را از من گرفت و آ.ن.ت.ن.م.ا.ه.و.ا.ر.ه.ا.ی خرید كه بسیار بدآموزی دارد و من نگاه نمیكنم. پدرم در سال گذشته رژیم گرفته است و هر شب با دوست هایش آب و ماست و خیار میخورند و میخندند، گاهی وقتا هم آب با چیپس و ماست موسیر میخورند !!!
سلام بر تو میدونم که صدامو شناختی پس خودمو معرفی نمیکنم شایدم نشناختی، منم غضنفر آااه ای عشق من، چند روز که دلم برات گرفته و گلبم مثل یه ساعت دیواری هر دقیقه شصت لیتر آب را تقسیم بر مجذور مربع میکنه، حالا بگو بقال محل ما چند سالشه؟ امروز یاد آن روزی افتادم که تو من را دیدی و یک دل نه صد دل من را عاشق خودت کردی. یادت میآید؟ ای بابا عجب گیجی هستی، یادت نمیآید؟ خیلی خنجی، خودم میگم. اون روز که من زیر درخت گیلاس سر کوچه، لبو کوفت میکردم با بربری. ناگهان پدرت تو را با جفتک از خانه بیرون انداخت و من مثل اسب به تو خندیدم، خیلی از دست من ناراحت شدی. ولی با عشق و علاگه به طرف من آمدی. خیلی محکم لگدی به شکم من زدی و رفتی. آن لگد را که زدی برق از چشمانم پرید و حسابی عاشقت شدم. از آن به بعد هر روز من زیر درخت گیلاس میایستادم تا تورا ببینم، ولی هیچوقت ندیدم. اول فکر کردم که شاید خانه تان را عوض کردید ولی بعدا فهمیدم درخت گیلاس را اشتباه آمده بودم. یک گاب عکس خالی روی میزم گذاشتم و داخل آن نوشتم “عشقم” هروقت آن را میبینم به تو فکر میکنم و تصویر تو را به ذهن میآورم. اینم بگم که من بدجوری گیرتیم هااااااااا ! مثلا همین دیروز داداشم داشت به گاب نگاه میکرد، دو تا زدم تو سرشو بهش گفتم مگه تو خودت ناموس نداری به دختر مردم نگاه میکنی؟ راستی این شمارهای که به من دادی خیلی به دردم خورد. هر روز زنگ میزنم و یک ساعت باهات درد دل میکنم و تو هم هی میگی “مشترک مورد نظر در شبکه موجود نمیباشد” من که میدونم منظورت از این حرفا چیه!! منظورت اینه که تو هم به من عشق میورزی، مجه نه!؟ یه چیزی بهت میگم ولی ناراحت نشی، گوساله! این چه وضع ابراز عشقه؟ ناراحت شدی؟ خاک بر سر بی جنبت!! آدم انقد بی جنبه؟ ولی میدونم یکی از این روزا سرتو میندازی پایین و عین بچهٔ آدم میای تو خونهٔ من، راستی خواستی بیای ده تا نون بربری هم سر راهت بجیر! یه روزی میام خواستگاریت، میخوام خیلی گرم و صمیمی باباتو ببوسم و چندتا شوخی دستی هم باهاش میکنم که حسابی اول زندگی باهم رفیق بشیم، راستی کلهٔ بابت مثل نور افکن میمونه. بعد عروسی بهش بجو خیلی طرف خونهٔ ما پیداش نشه. من آدم کچل میبینم مزاجم بهم میریزه! چند وقت پیش یه دسته گل برات از باغچه کندم که سر کوچتون دادمش به یه دختر دیگه، فچر بد نکن! دختر داشت نگاهم میکرد منم تو رودرواسی جیر کردم گل رو دادم بهش، اونم لبخند ملیحی از ته روده اش به من زد. درسته دختره از تو خیلی خوشگل تر بود ولی چیکار کنم که بیخ ریش خودمی. راستی من عاشق قورمه سبزی ام (البته بعد از تو) اگه برام خواستی درست کنی حواست باشه، بی نمک بشه، بسوزه ، بد طعم بشه همچی لگدی بهت میزنم که نفهمی از من خوردی یا از خر! خلاصه اینکه بی قراری نکن، یه خط شعر هم برات گفتم. خوشت اومد اومد، نیومد به درک! بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم فکر نکن یاد تو بودم، داشتم اونجا ول میگشتم
اصفهانیه داشته توی اتوبان باسرعت 180 كیلومتر در ساعت میرفته كه اصفهانیه کارت ماشین که به نام خودش بوده رو از تو جیبش در میاره میده به فرمانده. فرمانده میگه: در صندوق عقب رو باز کن. اصفهانیه درو باز میکنه وفرمانده میبینه كه صندوق عقبم خالیه فرمانده که حسابی گیج شده بوده، به اصفهونیه میگه: پس این مأمور ما چی میگه؟ اصفهونیه میگه: چی چی میدونم والا جناب سرهنگ! حتماً الانم میخَد(می خواهد) بگد من داشتم ۱۸۰ تا سرعت میرفتم؟
پلیس با دوربینش شكارش میكنه
و ماشینشو متوقف میكنه
پلیسه میاد كنار ماشینو میگه : گواهینامه و كارت ماشینو بدین .
اصفهونیه میگه : من گواهینامه ندارم
این ماشینم مال من نیس
كارتا ایناشم پیش من نیس
من صاحاب ماشینو كشتم و جنازشم انداختم صندوق عقب
حالام داشتم میرفتم از مرز فرار كنم
كه شما منو گرفتین
پلیسه كه حسابی حیرت زده شده بوده بیسیم میزنه به فرمانده اش و عین قضیه رو تعریف میكنه و درخواست كمك میكنه.
فرماندشم میگه تو كاری نكن من خودم دارم میام .
فرمانده در اسرع وقت خودشو به محل میرسونه و به راننده اصفهونیه میگه : آقا گواهینامه ؟
اصفهانیه گواهینامهاش رو از تو جیبش در میاره میده به فرمانده. فرمانده میگه: کارت ماشین؟
دیشب رفته بودم استخر,بعداز شنا اومدم لباسامو بپوشم دیدم رو موبایلم ۴ تا میس کاله ۶ تا اس ام اس از دوس دخترم: اس ام اس۶: راستی اینم میگم که بسوزی منو دوستت حمید دو ماهه با هم هستیم.بای!!
اس ام اس ۱: عزیزم چرا زنگ میزنم جواب نمیدی؟
اس ام اس ۲: انگار سرت شلوغه جواب اس ام اس هم نمیدی.
اس ام اس ۳: همین الان زنگ میزنی وگرنه من می دونم وتو…
اس ام اس۴: آشغال معلوم هست کدوم گوری هستی؟
اس ام اس ۵: تقصیر منه که آدم حسابت کردم کچل زشت با اون مامان چاقت.گمشو برو پیش همون دختر عموی …
زنگ بزن ۱۱۰، بگو یکی با چاقو واستاده میخواد به من تجاوز کنه، میگه: جرمی اتفاق نیفتاده هنوز، هر وقت کرد، بیا شکایت کن! ولی زنگ بزن بگو: اینجا یه دختر بلونده و خیلی شاسی بلنده و فک کنم مال هلنده و موهاشم از دو طرف بیرونه و مانتوشم خیلی کوتاهه، ۶ تا الگانس و ۸ تا سمند و ۱۷ تا موتور و یه هلیکوپتر پلیس میریزن کل منطقه رو محاصره می کنن!
هنوزم که هنوزه ، هستند کسایی که وقتی میخوای بری بیرون میپرسن: کجا؟
و بلافاصله بعد از شنیدن جواب " میرم بیرون " از جانب شما قانع شده و به آرامش خاصی میرسند !
دو سر ورقه رو با احتیاط گرفتم و دادم به مراقب، گفتم: مراقب باش نریزه! اون هم با احتیاط گرفت و پرسید: مگه توش چیه؟
گفتم: ریـدم!
عـــآشق شده!!
تا حالا کی مادر بزرگ به این جیگری دیده؟
فرانسه : ایتالیا : انگلیس : و اما ایران :
پسر: بن ژور مادام! حقیقتش رو بخواید من از شما خوشم آمده و میخواهم اگر افتخار بدید با هم آشنا شیم!
دختر: با کمال میل موسیو!
پسر: خانوم من واقعا شمارو از صمیم قلب دوست دارم و بسیار مایلم که بیشتر با شما آشنا شم!
دختر: من هم از شما خوشم اومده و پیشنهاد شمارو با
کمال میل می پذیرم!
پسر: با عرض سلام خدمت شما خانوم محترم!
خانوم من چند وقت هست که از شما خوشم اومده می میخوام اگه مایل باشید باهم باشیم!
دختر: چرا که نه؟ میتونیم در کنار هم باشیم!
پسر: پیــــــــــــــــــس … پیس پیس …
پـــــــــــــــــــــــی ــــــــــــــــس … پیییییییییییییس …
ســــــــوووووووو … ســــــــــوووو …
ســــــــــــس … ســــــــــــــــــــــــ ـــــــــــس …
پــــــــِـخخخخخخخخخ … چِــخـــــــــــــــه …
هووووووی با تواما! بیا شماره مو بگیر بزنگ!
دختر: خفه شو! کصافطِ عوضی! مگه خودت خوار و مادر نداری
راه افتادی دنبالِ ناموس مردم،بی ناموس!
شماره تو میگیرم فقط واسه اینکه شرتو زود کم کنی!
ساعت ۱۰ زنگ میزنم!
این تلویزیون بی صاحاب واسه كی روشنه؟
چی از جون این یخچال بدبخت میخوای؟
كی لامپ دستشویی رو روشن گذاشته؟
كی دمپایی دستشویی رو خیس كرده؟
این موقع شب با كی حرف میزنی؟
چشمات در نیومد پای این كامپیوتر كوفتی؟!
كی غذای منو خورده؟
استاد:چرا حضرت محمد...
طلاب:اللهم صلی علی محمد و ال محمد
استاد:بله افرین،خوب داشتم میگفتم چرا حضرت محمد...
طلاب:اللهم صلی علی محمد وال محمد
استاد:بله،چرا حضرت محمد
طلاب: اللهم صلی علی محمد وال محمد
استاد:لا اله الا الله،چرا ان حضرت...
طلاب: کدام حضرت؟
استاد:حضرت محمد
طلاب:اللهم صل علی محمد وال محمد!!!!!!!!!
یادتون هست همه دست به یکی میکردم هفته ی اخر قبل عید رو بپیچونیم نیایم مدرسه وتا روز اخر هم میرفتیم یادتون هست وقتی معلم یه اشتباهی تو محاسبات میکرد ما میگفتیم درستش میکرد احساس میکردیم البرت انیشتین هستیم یادتون هست زنگای ورزش 5 دقیقه ای تموم میشد زنگ ریاضی و فیزیک قرن ها به طول می انجامید یادتون هست زنگ تفریح که میشد وا میستادیم صحبت میکردیم زنگ که تموم میشد تازه یادمون میومد بریم دستشویی یادتون وقتی تو مدرسه کولر رو روشن میکردن هر کس دریچه رو به سمت خودش تنظیم میکرد یادش بخیر چه روزایی بود!!!!!!!
.: Weblog Themes By Pichak :.